لحظات پایانی غروب بود و خورشید رنگ سرخ برافروخته ای به
خود گرفته بود و آسمان در انتظار تیرگی شب. خسته و وامانده روی خاک ها نشسته
بودیم. عطش عجیبی داشتیم. دیگر دست هایمان توان نداشت. با همان حال و خستگی بلند
شدیم و راه افتادیم سمت کپری که قرار بود نماز را در آنجا برپا کنیم. بالای درب
ورودی کپر، پرچمی نصب شده بود با ذکر «یا اباعبد الله الحسین(ع)»؛ به آنجا می
گفتند: کپر حسینیه...
سال های زیادی از عاشورا می گذرد و این سوال هنوز در ذهن من
آرام نمی گیرد که چگونه است که بعد از حدود 14 قرن، در میان مردمی که نامشان را
گذاشته اند «محروم»؛ مردمی که نه نماز را درست می دانند نه خمس و زکات و ... و نه
آسایش و آرامش دنیا را چشیده اند، کپری ساخته اند به نام حسینیه...؟ این حرکت
عاشورایی امام حسین(ع) چه اسراری را در خود نهفته دارد؟
و در پاسخ این سوال و پیچ و خم های شدید و ظرافت های بسیارش،
هر کس کلامی را رانده است اما در این میان عده ای ژرف اندیشیده اند و به این معنا
رسیده اند که حسین(ع) هدفش سازندگی است؛ یک سازندگی به وسعت تاریخ و تربیتی که سال
ها انسان های بسیاری را از ظلم ظالمان می رهاند و نه یک حرّ و هزاران حرّ را آزاده
می سازد، بلکه تاریخ را آزاد می کند.
و اوست که می گوید. آرام و قاطع می گوید. آیا صدایش را نمی
شنوی؟ «مرگ بر هر کس نوشته شده و همچون گلوبند، گلوی انسان را در بر گرفته
است.»(بحار النوار، ج45، ص 366؛ لهوف، 52-53) اکنون که مرگ حتمی است، بگذار مرگی
را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد و سازندگی هایی بیاورد و آگاهی هایی متولد کند
و روح هایی را حرکت دهد.
این حماسه ای است که حسین(ع) آفرید و به همه ی تاریخ جان
بخشید. اکنون ما نیز باید مسیر حرکتمان را مشخص کنیم، حسینی هستیم با یزیدی؟ یا از
آن ها که دست بر افسار مرکب امامشان گرفتند؟ آیا ما انقلابی هستیم؟ حسین(ع) شهید
شد و به بشریت درس بزرگی داد و امروز ما فرزندان انقلاب، از جام های حماسه ای که
عاشورای 61 هجری پر شد، می نوشیم و حماسی زندگی می کنیم. حتی
در این راه شش ماهه هایمان را هم فدا می کنیم و این همان چیزی است که اکنون در
دمشق ها و بغدادها دارد محقق می شود...
«پس ای دل، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم!
می گویی: مگر سر امام عشق را به نیزه ندیده ای و مگر بوی
خون را نمی شنوی؟ کار از کار گذشته است... اما ای دل، نیک بنگر که زبان رمز، چه
رازی را با تو باز می گوید: کُلُّ أرضٍ کَربَلا و کُلُّ یَومٍ عاشورا. یعنی اگرچه
قبله در کعبه است اما، «فَأینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ»(115 بقره). یعنی
هرجا که پیکر صدپاره ی تو بر زمین افتد، آنجا کربلاست؛ نه به اعتبار لفظ و
استعاره، که در حقیقت. و هر گاه که عَلم قیام تو بلند شود، عاشوراست... »[2]
و از پس این غروبی که همه ی آسمان را سرخ کرد، می رسد کار
به جایی که زمین در تاریکی مطلق فرومی رود و نور ماه سوسو می زند، اما هنوز جای
دلگرمی هست، خورشید هست، آفتاب دوباره طلوع می کند؛ حسین(ع) زمان در راه است...
[2] شهید سید مرتضی آوینی، فتح خون، ص 66